من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه و غم میکشم
بهر دلها مهربانی بی قراری یک دلی
هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشم
اندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتری
من غنی را با فقیر یکجا یکسان میکشم
زشت و زیبا پیش هم اما انسان میکشم
عشق هایی که در آن بوی خیانت میدهد
تا ابد محکوم دل تنگی به زندان میکشم
هر کجا قلبی شکست ما بی تفاوت بوده ایم
آری آری بهر دلهای شکسته نیز درمان میکشم
من در این دنیا تمام مردمش را بی درنگ
با تنی سالم لب خندان خرامان میکشم
:: برچسبها:
شعر,
|